داستان

سلام.امروز مي خوام براتون داستان خودم و سگ كثيف و اشغالم را براتون تعريف كنم.من سارا هستم و 20 سال دارم و دانشجو هستم.من در يكي از روز هاي گرم تابستان براي قدم زدن به بيرون رفته بودم من به خاطر گرمي هوا صندل پام بود و پام با لاك هاي صورتي خودش مي درخشيد 

 پايي كه هر پسري رو از پا ميتونه در بياره.نميدونم چرا اونروز در خيابان اب جاري بود منم حواسم نبود پام  رفت تو اب و من براي تميز كردن پاي خودم به يك پارك كه كوچ بغلي بود رفتم رو يكي از صندلي ها نشستم و پام رو از صندل دراوردم و با دستمال مشغول تميز كردن پام شدم كه يك پسره نسبتا خوشتيپ ديدم داره مياد ترفم. منم به روم نياوردم و مشغول كارم شدم.اون امد نزديك من و گفت:به بخشيد خانم منم سرم رو گرفتم بالا و گفتم بله گفت اگه اجازه بديد من پاتون را پاك كنم اگه اجازه بدين من سگتون بشم اگه اجازه بدين من پا بوس شما بشم و …………………. من كه كاملا جا خورد بودم ولي چون قبلا در سايت هاي ديگه با اين قضيه اشنا شده بودم سري به خودم امدم و چون بدم نميومد گفتم كثافت جلو اربابت مي ايستي سري مثل سگ بشين. اونم جا خورده بود به اطرافش نگاه  كرد و چون4&5 نفر اون اطراف بودن گفت اخه ايجا نميشه من گفتم يا همينجا جلوي من مثل سگ چهار دست و پا ميشي يا گورت و گم كن از جلو چشم گم شو. اونم چون نميخواست من و از دست بده چون من هم زيبام هم خوش هيكل ها داراي دست و پاي زيبا و خوش صدا و ……….. گفت نه و سري چهار دست پا شد منم صندلمو انداختم جلوش و گفتم قشنگ با زبونت تميز مي كنيش اگه يه خورده كثيف باشه تنبيه ميشي اونم سري مشغول شد بعد از يه مدت همه كساني كه اون اطراف بودن داشتن به ما نگاه مي كردن و مي خنديدن منم يه چشم غره بهشون رفتم و سري روشون رو بر گردوندن بعد از يه مدت گفت تمام شد منم كه كلي حال ميكردم ولي به روم نياوردم و گفتم كثافت من اربابه تويم تمام شد چيه تو سگ مني از اين به بد هر كاري كه به تو گفتم انجام دادي پارس مي كني و تا موقعي كه بهت اجازه ندادم زر نميزني.و بعد اون يكي صندلم رو انداختم جلوش و شروع كرد بعد از يه مدتي پارس كرد منم با يه لبخند تحقير اميز گفتم بلند  تر توله سگ و اينبار بلند تر پارس كرد. منم پام رو بوردم جلو و گفتم به بوس شروع  به بوسيدن كرد مثل يه سگ هار و گرسنه كه به غذا رسيده منم گفتم حالا پامو تميز كن قشنگ برق بزنه لاي انگشتام و تمام پام شروع كرد به ليسيدن منم پامو جا به جا مي كردم تا كاملا تميز شه بعد اون يكي پام به همين منوال بعد گفتم دونه دونه انگشتاي پام رو ميك بزن  شروع كرد ميك زدن بعد از 5 دقيقه گفتم بسسته ديگه من بايد برم شماره موبايلش رو گرفتم گفتم برو گمشو بهت زنگ مي زنم.از اون به بعد روزي1&2  زنگ ميزدم و حسابي تحقيرش مي كردم كه از پشت تلفن پارس كن و تو لياقت سگ بودن منم نداري و كثافت اشغال …………. مواقعي هم كه مي فهميدم دلش ميخواد بازم زنگ بزنم زنك نميزدم و همش حالشو مي گرفتم. يك ماه به همين منوال گذشت اون هم ديگه خودشو سگ من ميدونست و تمام دستوراتمو انجام مي داد ديگه شده بود رانندم و كارگرم و مشقامو انجام ميداد و توالت و  …… و تمام كارم با اون بود تا يك روز فهميدم كه مامانش و باباش و خواهرش مي خوان 1 هفته برن مسافرت منم گفتم كه بايد 1 هفته بتمرگه خونه و با اونا نره منم با هزا بد بختی  گفتم با دوستام مي خوام 1 هفته برم شمال و  خونه و پیچوندم.من بعد از رفتن اونا به شمال زنگ زدم گفتم بياد دنبالم. امد دنبالم و رفتيم خونش مامان باباي منم كه فكر مي كردن من رفتم شمال. خونه ي بزرگ و مرتبي داشتن من رفتم اتاقش و بش گفتم اتاقش مثل چراگاه هستش بعد گفتم بره تو اتاق و كاملا لخت شه بياد بيرون اونم رفت لخت شد و امد منم سري با پا زدم به التش چون هم شاخ شده بود و هم ايستاده بود گفتم كثافت از اين به بعد جلو من مثل يه سگ هستي و بايد چهار دست پا باشي وگرنه تنبيه ميش بعد از تو كيفم قلاده اي كه براش گرفته بودم دراورم  اون هنوز داشت از درد به خودش مي پيچيد گفتم بسه خودتو لوس نكن بعد از يه مدتي چهار دست پا شد منم قلادشه بستم بهش و دنباله خودم كشوندمش اتاق خواهرش و گفتم اينجا از اين به بعد اتاق منه. اونم گفب بله گفتم چي  بعد يهو حواسش امد سره جاش  شروع كرد به پارس كردن منم باسه تنبيه يه لقد محكم ديگه نثارش كردم و دنبال خودم كشوندمش.  من گفتم مي خوام لباس عوض كنم لباسامو دراورم كاملا لخت شدم و لباس هاي تنگ خودمو پوشيدم باز ديدم التش شاخ شده يه خنده اي بلند كردمو گفتم باز كه التت شاخ شده سرش رو انداخت پايين و يه پارس ارام كرد منم گفتم ادمت مي كنم و قلادشو گرفتم و دنبال خودم كشوندمش بردمش تو اشپز خانه  و گفتم شام  كجاس چون بهش گفته بودم درست كنه امد طرف فر و چون اجازه نداشت حرف بزنه فهميدم گذاشته تو فر و گفتم وايسا و قلادش رو بستم به ميز اشپز خانه و قضا رو اوردم كشيدم و در حال خوردن كه بودم كه حواسم افتاد به اميد كه همون سگم باشه گفتم تم هم قضا مي خواي با اشاره سر بهم فهموند اره گفتم تو سگه مني و بايد ته مونده قضا منو بخوري و گقتم الان تا من قضام تموم شه شصت پامو بخور فقط حواستو جمع كن كه ناخونم نشكنه و اونم معلوم بود داره دقت مي كنه و حواسشو كاملا جمع كرده تا ناخون شصت پام نشكنه و من تنبيهش نكنم.بعد از قضا خوردنم ته مونده قضامو انداختم زيره ميز و گفتم بخور و شروع كرد بعد از قضا خوردنش گفتم من بايد برم حمام و تو هم بايد بياي تا تميزت كنم و من رفتم حموم  و اون دنبالم من كه كاملا لخت شده بودم اونم كه هميشه لخت بود گفتم گوشه حمام وايسه من شروع كردو به شستن خودم معلوم بود كه حسابي شهوتي شده و بدن منم كه كاملا برق ميزد گفتم توله تو كه باز التت شاخ شده سرشو انداخت پايين صابون رو انداختم جلوش و گفتم بيا پامو تميز كا با صابون امد و با ارامش پامو تمييز كرد ولي يه نگاه هايي به بدن من و صورت من مينداخت من شهوت رو از چشماش مي خوندم گفتم كثافت همين پامم از سرت زياده ديگه پرو نشو اگه يه نگا ديگه بندازي تنبيهت ميكنم حسابي ترسيده بود ديگه چشم از پاي من بر نداشت و با صابون تميز تميز كرد و با پا يه لگد ديگه به التش زدم گريه اش در اومد و شروع كرد به داد زدن گفتم خفه شو  و خودم و اب کشیدم و گفتم خودتو بشور بيا بيرون من امدم بيرون فقط قبل از امدن ديدم باز التش شاخ شده باسه همين گفتم همينجور نگهش دار باش كار دارم و امدم بيرون و رفتم اتاقه خواهرش و شروع كردم به ارايش كردن خودم  ارايشم كه داشت تمام مي شد صداي زوزش امد صداش كردم و امد منو كه لخت ديد جا خورد گفتم همونجا بتمرگ تا من ارايشم تمام شه.ارايشم كه تموم شد حسابي شهوتي شده بود و مي خواست طرف من بياد كه من با  پا بهش كوبوندمو پخش زمينش كردم بعد دوباره زنجيره قلادشو بستم بردم بستمش به در اتاق و لاك هاي پا و دستم رو درست كردم.بعد قلادشو باز كردم و گفتم بره طناب بياره رفت اورد بعد دست و پاش رو بستم به چهار گوشه ي اتاق به صورت حرف ايكس در اومده بود بعد از كيفم يك شمع و كبريت در اوردم و شمع رو روشن كردم و گذاشتم رو ميز و با حركات خودم اونو حسابي شهوتي كردم  بعد با پام يه خورده با التش بازي كردم حسابي شاخ شده بود ولي از ترس ايكه چي كار مي خوام كنم رنگ و روش پريده بود و يه خورده باسنم و ك.م رو بردم جلو حسابي شهوتي شده بود تا مي خواست زبون بزنه مي اوردم كنار كه تو خماريش به مونه.بهد ديگه داشت التش مي تركيد شمع رو اوردم و خودم توري نشستم كه حسابي به التش مسلط باشم. بعد يه خورده شمع رو كج كردم ديدم از ترس داره ميميره ولي سگ بودن من لياقت مي خواد بايد تحمل داشته باشه به بلاخره با يه دست التش با يه دست شمع رو گرفتم با دستم لايه التش رو باز كردم و شمع رو كامل كج كردو اولين قطره كه ريخت التش خوابيد داشت داد ميزد گريه ميكرد زور ميزد طناب رو باز كنه نميتونست بعد با دو دست التش رو گرفتم و شروع كردم به خنديدن و گفتم ديگه التت هم مثل خودت تو دستاي منه. بعد رفتم جلو رو سينش نشستم ك.م رو با دهنش ميزون كردم و شاشيدم تو دهنش اونم مجبور بود همه رو قورت بده  بعد نشستم رو صورتش و با زبونش پاك كرد ك.م رو بعد بازش كردم و رفتم لباس چسبونمو پوشيدم و رفتم رو تخت خوابيدم اونم زيره پاي من خوابيد بهش گفتم فردا صبح قبل از من پا ميشي صبحانرو اماده ميكني خودتم نميخوري .و بعد پامو گذاشتم رو صورتش و خوابيدم و با سجد كردن و بوسيدن و ليسيد از من تشكر كرد كه اجازه دادم رو پام به خوابه. 

9 پاسخ to “داستان”

  1. داستانات خیلی قشنګن ولی سعی کن زود به زود اپدیت کنی

  2. سلام من سینا هستم دوست دارم زیر پا ات بخوابم

  3. اگه من برده شما باشم جوری بندگی میکنم که تا حالا ندیده باشید میشه به من رحم کنید و منو برده خودتون کنید التماس میکنم 09192346200

  4. salam bar mistress hasti midonid bozorgtarin arezom ine ke zir pahaton bioftamo zir kafshhay shoma leh besham inghadr kotak bokhoram shayad deleton rahm biad ejaze dadid kaf kafshhatono ba valeee belisam

  5. man kamelan herfeyiyam age ye mistressse ba orze peyda mishe va shokhi ham nakonee zalem bashe
    be man emalli bezane ya behem pm bede az man behtar too iran vojod nadareee bazar garmiyam nemikonam pashimon nemishin tolet ham hastam

  6. slave_barde@yahoo.com
    slave_barde
    az man behtar nist khoshgelam hastam ye sageee topppaam

  7. koli khandiam ajab systemi ma ke hal nemikonam vali baram jalebe bedonam in chizaro. good luck

  8. salam khahesh mikonam ye mistress az tabriz vasamun radif konin mamnun misham dastanetun harf nadasht

برای alireza پاسخی بگذارید لغو پاسخ